به گزارش مشرق، جهانشمولی ارزشهای لیبرالی سالهای سال بین نظریهپردازان این مکتبِ فکری مورد مناقشه بوده است. دانشمندان بسیاری هستند که جهانشمولی این اندیشه و نظریه را به نقد کشیدهاند. عدهای از طرفداران این مکتب اعتقاد دارند آزادی ( به معنایی که خودشان تصور میکنند ) مهمترین هدف زندگی بشر است و ما ( جامعه آمریکایی ) بهترین جامعهای هستیم که توانسته به آن دست یابد.
اعتقاد به برتر و بالاتر بودن از سایر انسانها سبب نوعی نژادپرستی میشود که در نتیجه آن، آمریکاییها گمان میکنند سایر ملتها مستخدم آنها هستند یا اینکه بربرهایی ( وحشیهایی ) هستند که باید آنها را متمدن کرد.
« افراد تأثیرگذار و قدرتمندی در ابتدای هزاره سوم ظهور کردند و گفتند ایالاتمتحده آمریکا هم فرصت و هم مسئولیت این را دارد که « نظم نوین جهانی آمریکایی » را بسازد. و اینها مانند طرفداران سابق امپراتوری اروپایی ( که در دوران استعمار بودند ) میگفتند که باید آمریکا، بر مردم تحت حکومتش(!) ارزشهایی مانند نظم بینالمللی، صلح و ثبات، ارتقای ارزشهای جهانشمول لیبرالی و دموکراسی را عرضه کند. »[1]
این رویکرد که توسط نظریهپردازان « جهانشمولی »[2] نامیده میشود سبب هزینه میلیاردها دلار توسط دولتمردان آمریکایی در راه گسترش و «جهانیسازی»[3] ارزشهای آمریکایی شده است. این هزینهها که بیشتر توسط کمپانیهای صهیونی-یهودی تأمین میشود، در نهایت بار آن بر دوش مردم آمریکا قرار میگیرد ( که آنها نیز از طریق مالیات پرداخت میکنند ) سبب ظهور منتقدان زیادی در داخل و خارج این کشور شده است.
البته باید دانست که جهانی کردن ارزشهای آمریکایی تنها مربوط به کلمات زیبایی مانند دموکراسی و آزادی ( به معنای لیبرالی آن ) نمیباشد بلکه با این کار اهداف امپراتوری آمریکایی محقق میشود.
گسترش سبک زندگی آمریکایی سبب مصرف بیشتر کالاهای آمریکایی در کشورهای هدف شده و از سوی دیگر اعتراضات به این نوع از استکبار را کم و ( به تدریج ) خاموش میکند. فرهنگهای متفاوت در جوامع متفاوت هر یک با توجه به فرهنگ خودشان غذا میخورند، لباس میپوشند، وسایل زندگی خود را تهیه میکنند اما اگر فرهنگ زندگی آمریکایی در سایر کشورها گسترش یافت، آن وقت میشود نوشابه کوکاکولا، غذاهای مک دونالد و ... را به این کشور صادر کرد.
از این منظر است که اَبَر شرکتهای آمریکایی هیچگاه از کمک کردن به طرحهای جهانیسازی دریغ نمیورزند!
از مهمترین راهبردهای تئوریسینهای آمریکایی در مسئله جهانی شدن ساختارسازی و آمادهکردن زمینه برای رشد تفکر لیبرالی در تمامی کشورهای جهان است. برای مثال ایالاتمتحده آمریکا سعی دارد که برنامههای اقتصادی خود را از طریق صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی اعمال کند.
در این مورد میتوان به نوشته یکی از دانشمندان علوم سیاسی آمریکا اشاره کرد: « اجرای این رویکرد ( توسعه به روش آمریکایی ) به مقدار زیادی وابسته به کارشناسان غربی (مخصوصاً آنهایی که در بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بودند) بود. با انجام این روش، نقش معیارهای بومی در کشور (هدف) نادیده گرفته میشد و به مفهوم توسعه، رنگی استعماری میداد. درنهایت، رشد اقتصادی در برخی کشورها ( برای مثال چین ) هزینه زیادی را بر شهروندان و فرهنگ آنها تحمیل کرد. »[4]
به هر حال استعمار به دنبال رسیدن به راههایی جدید در نگهداری از مستعمرات خود و راههایی نو برای حفظ امپراتوری خود در جهان بود. دراینباره میتوان به صحبتهای لیزا هریسون (که خود از دانشمندان لیبرالی است) اشاره کرد. وی میگوید:
« در نهایت، این که بگوییم به پایان عصر استعمار رسیدهایم بسیار دشوار است. اگر منظور پایان عصر لشکرکشی و غلبه داشتن بر مستعمرات باشد بله استعمار به آن صورت پایان یافته است اما اگر تمامی انواع نفوذ را در کشورها در نظر بگیریم نمیتوان گفت که عصر استعمار پایان یافته است. این بدین خاطر است که کشورهای استعمارگر منافع و نفوذ خود را بر کشورهای مستعمره سابق خودشان حفظ کردهاند. »[5]
در این مقاله به یکی از انواع اقدامات ایالات متحده برای حفظ و تداوم استعمارش بر کشورهای مختلف میپردازیم.
ارائه بورس تحصیلی برای جذب نخبگان کشورها
دیپلماسی عمومی مجموعه فعالیتهایی است که از سوی یک دولت، بازیگر منطقهای یا بینالمللی با هدف تاثیرگذاری بر افکار عمومی و به منظور ارتقای وجهه خارجی خود و یا جلب حمایت از آن برای سیاستی خاص طراحی شده و با استفاده از تمام ابزارهای موجود و فنآوری روز به مرحله اجرا گذاشته میشود.
دیپلماسی عمومی حوزهای جدا از فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و یا اقتصادی نیست بلکه در راستای آنهاست و کشورها در تلاشاند در کنار روابط دیپلماتیک و رسمی خود، زمینه همراهی افکار عمومی خارجی با سیاستهای داخلی خود را فراهم نمایند زیرا امروزه اغلب کشورها، نهادهای بینالمللی و کمپانیهای بزرگ میخواهند ضمن صحبت با دولتها و طرفهای رسمی خود، با ملتها نیز رویِ سخنی داشته باشند و این روی سخن با ملتها امروزه در بسیاری از موارد اولویتدار و حتی مهمتر از صحبت با دولتها و طرفهای رسمی، شده است به گونهای که آنها از همه ابزارهای موجود و تأثیرگذار استفاده نموده تا افکار عمومی و مخاطبان را با خود همراه نمایند[6].
رسانهها، شبکههای اینترنتی و اجتماعی بازوی دیپلماسی عمومی کشورهاست. کشورها برای پیشبرد سیاستهای خود از رسانهها استفاده میکنند و این رسانهها هستند که در جهت منافع کشورها و بازیگران صحنه بینالملل هر گزارش درست یا نادرستی را ارائه و با تشویش افکار عمومی علیه کشور یا موضوعی فشارهای مختلفی را بر حریف یا حریفان خود وارد مینمایند و یا با جلب افکار عمومی نسبت به سیاستهای خود و همراه نمودن این افکار بدین وسیله به اهداف خود برسند[7]. همراه کردن ذهن ملتها به جای استفاده از ابزار زور یا سلطه توسط متفکران علوم سیاسی « قدرت نرم »[8] نامیده میشود که در مقابل « قدرت سخت »[9] قرار دارد. جوزف نای[10]، نظریهپرداز این حوزه، در تبیین قدرت ( نرم و سخت ) میگوید:
«قدرت توانایی این است که دیگران کاری را انجام دهند که شما خواستار آن هستید و شما میتوانید به سه روش بر دیگران قدرت داشته باشید: میتوانید کار خود را با تهدید و اجبار انجام دهید: چماق! میتوانید آن را با پرداخت جایزه انجام دهید: هویج! یا میتوانید کاری کنید که دیگران آنچه شما میخواهید را انجام دهند. این توانایی که کاری کنید دیگران بدون پرداخت یا اجبار کاری را انجام دهند که شما میخواهید و چیزی را بخواهند که شما میخواهید را من ( جوزف نای ) قدرت نرم مینامم!»[11]
قدرت نرم همانطور که در بالا بیان شد به معنای القای تصمیم و هدفی به مخاطب است که بدون اجبار یا پرداخت جایزه، مخاطب آنچه ما میخواهیم را بخواهد و بدون هیچ هزینهای برای ما آن کار را انجام دهد. ایالاتمتحده که خود را امپراتور جهان میپندارد نیز به فکر این است که بدون هزینه ملتهای مختلف جهان را زیر پرچم لیبرال-دموکراسی آمریکایی جمع کند و از این طریق امپراتوری خود را کامل کند. یکی از مهمترین اقدامات دیپلماسی عمومی ایالاتمتحده این است که جوانان کشورهای هدف خود را جذب فرهنگ لیبرال-دموکراسی کند و به دلیل اینکه آینده هر کشوری به دست جوانان امروز آن کشور ساخته میشود با این کار آینده ملتها در دست ایالات متحده خواهد بود. بهترین راه برای جذب هر ملتی به فرهنگی خاص، جذب نخبگان آن کشورهاست زیرا اگر نخبگان کشوری، فرهنگی را بپذیرند و مجذوب یا مرعوب آن فرهنگ باشند دیگر از آن ملت انتظاری نمیرود که آگاهی نسبت به شرایط زمانه و مسائل پیچیده سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور خود پیدا کنند.
به همین دلیل ایالات متحده آمریکا نیز به جای لشکرکشی به کشورها و یا تبلیغات عظیم رسانهای برای عامه مردم تمایل دارد بیشتر بودجه برنامههای فرهنگی خود را در زمینه هدایت نخبگان جوامع مختلف به ارزشهای آمریکایی صرف کند که اگر نخبگان ملتهای مختلف در ارزشهای آمریکایی پرورش یافتند، خود مبلّغی خواهند شد برای آن ارزشها و نهادسازی لازم را برای عملی شدن سیاستهای ایالات متحده انجام خواهند داد. پروژههای مختلف و بسیار زیادی در دستگاههای مختلف ایالات متحده و با مبالغ هنگفت برای رسیدن به چنین هدفی انجام میشود؛ اما یکی از مهمترین این پروژهها، پروژههای اعطای کمک هزینه تحصیلی است.[12] در اسناد دیپلماسی عمومی ایالات متحده آمده است:
« کمک هزینه تحصیلی برای بیش از هزار رهبر جوان که به ساختن حکومت بهتر(!) و پرورش نهادهای قویتر جامعه مدنی[13]، تقویت زنان و اقلیتهای مذهبی و افزایش فرصتهای اقتصادی کمک میکنند خواهد بود. این برنامه ( پرورش رهبران جوان ) در سراسر جهان اجرا خواهد شد به همراه اینکه برای جنوب شرق آسیا برنامه ویژه تهیه شده است. برای هر یک از این جوانان 90 هزار دلار (تقریباً 300 میلیون تومان! ) به طور میانگین هزینه خواهد شد. »
برنامههای کمک هزینه تحصیلی برای هر کشور و منطقهای جداگانه و با مشخصات متفاوتی ( نسبت به اهمیت آن منطقه برای منافع ایالات متحده انجام خواهد شد! ) که ما تعدادی از این برنامهها را طبق اعلام دولت ایالات متحده برای شما ذکر میکنیم:
برنامههای کشورهای جنوب شرقی آسیا
از سالهای 2013 تا 2015 قریب به 900 هزار دلار صرف تقویت تعاملات به اصطلاح فرهنگی بین آمریکا و ژاپن شده است. در این سند آمده باید این بودجه صرف تعاملات تحصیلی و فرهنگی میان ایالات متحده و ژاپن شود.
تعامل جوانان ایالات متحده و کرهجنوبی:
کمیسیونی برای این منظور بین کنگره آمریکا و مجلس ملی کرهجنوبی شکل گرفته است. برنامههای این نهاد شامل دانشجویان ده دانشگاه و فارغ التحصیلان آنها برای پیشرفت روندهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی میان ایالات متحده و کرهجنوبی بوده است. شرکتکنندگان کرهای دو هفته و نیم را در ایالات متحده میگذرانند که برای 20 نفر از این شرکت کنندگان در سال 2014 میلادی بیش از 150 هزار دلار (هر نفر 60 میلیون تومان) هزینه شده است.
از برنامههای ایالات متحده برای کشورهای جنوب شرق آسیا که بگذریم نوبت به کشورهایی میرسد که از لحاظ استراتژیک اهمیت خاصی برای تمامی برنامههای آمریکا دارند:
برنامه کمک هزینه تحصیلی کریستوفر استیونز[15]
این بخشی از برنامههای به اصطلاح فرهنگی ایالات متحده از پرهزینهترین برنامههای این کشور محسوب میشود. به طوری که بودجه این برنامه بیش از 20 الی 30 برابر سایر هزینهها در بخش کمک هزینه تحصیلی محسوب میشود. شاید دلیل بالا بودن بودجه در این قسمت راهبردی بودن کشورهای هدف آن است: از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس گرفته تا تونس، لیبی، مصر و ایران.
برنامه راهبردی ایالات متحده در خاورمیانه و شمال آفریقا که به نام کریستوفر استیونز و با همکاری خانواده وی انجام میشود مأمور به گسترش تعاملات آنلاین با بیش از یک میلیون جوان در خاورمیانه و شمال آفریقا است و میبایست زمینههایی را فراهم کند که این یک میلیون استعداد در قرن 21 همراه با ارزشها و منافع فرهنگی آمریکا آموزش یابند.
اکثر هزینه این برنامه را خانواده کریستوفر استیونز و بنیاد مک آرتور[16]تأمین میکنند که هر دو اینها آشکارا با فرهنگ و تمدن خاورمیانه و شمال آفریقا مخالف هستند و به دنبال گسترش فرهنگ لیبرالی در این کشورها میباشند تا دیگر اتفاقاتی مانند انقلاب اسلامی ایران و یا بیداری اسلامی (که در کشورهای عربی اتفاق افتاد) در این کشورها اتفاق نیفتد.[17]
در نهایت باید به این نکته توجه داشت که گویا نهادهای ثروت و قدرت جهان که از دوران استعمار[19] ملتهای مستضعف را به استثمار کشیدهاند و از دسترنج آنها استفاده کردهاند به هیچ وجه راضی نیستند نیروی کار و منابع طبیعی ارزان این ملتها و کشورها را از دست بدهند. امروزه با تغییراتی که در جهان به وجود آمده دیگر انواع قدیمی استعمار پاسخگو نیست و گویا این بار باید تحت لوای آزادی و آزادیخواهی از ثمره و دسترنج ملتها و کشورهای دیگر استفاده کنند.
یکی از بهترین و ارزانترین راهها برای در اختیار گرفتن هر ملتی، قدرت نرم[20] است که وقتی اذهان عموم ملتها با ارزشهای آمریکایی همسو شد نیازی به صرف هزینه نیست و آنها خودشان پیرو راه استعمار میشوند. از بهترین راهها برای اعمال قدرت نرم نیز تربیت نسل جوان است که در آینده سرنوشت کشورها به دست آنها سپرده میشود. اگر این نسل با این هزینههای تحصیلی ( که در مقابل سودآوری برای امپراتوری آمریکایی مقدار ناچیزی است ) آنطور که آمریکاییها میخواهند تربیت شوند دیگر نامی از استکبارستیزی، فرهنگ بومی و قدرت ملی در این کشورهای هدف این طرحها باقی نخواهد ماند.
پی نوشت ها:
[1] Some loud and influential voices emerged in the early 2000s and suggested that the USA held both the opportunity and the responsibility to construct a new American global order. And like European proponents of empire before them, these individuals argued that empire had much to offer those over whom power would be exercised: international order, peace and stability and the promotion of ‘universal’ values of liberty and democracy. (LISA HARRISON; POLITICS: THE KEY CONCEPTS P:58; 2015)
[2] universalism
[3] globalization
[4] Politics the key concepts P:53
[5] Finally, the actual point at which decolonisation is reached can sometimes be difficult to identify. If decolonisation marks the ending of a colonial power’s formal possession of a territory, then we can simply ask on what date sovereignty was handed over by that power. If, however, decolonisation requires the withdrawal of all forms of power by an imperial state, then identifying the end of colonial rule is not so easy. This is because many imperial states maintained both interests in and power over their prior colonial territories (Charbonneau 2008). Furthermore, their previous masters do not always exercise power directly over ex-colonial states. Politics the key concepts p: 29
[6] برای مثال میتوانید به پیامهای سال نو رئیسجمهور ایالاتمتحده به کشورهای مختلف از جمله کشور خودمان مراجعه کنید که در آن از سبزیپلو با ماهی تا شعر حافظ و فریدون مشیری استفاده میکند و به فارسی نوروز را تبریک میگوید:
پیام نوروزی 95: https://goo.gl/JE9kra
پیام نوروزی 94: https://goo.gl/nnpKjt
[7] http://goo.gl/IXbFKr
[8] SOFT POWER
[9] HARD POWER
[10] Joseph Nye
[11] Power is simple the ability to affect
others to get the outcomes you want, and you can do it in three
ways. You can do it with threats of coercion, "sticks," you can do it
with payments, "carrots,"or you can do it by getting others to want what
you want. And that ability to get others to want what you want, to get
the outcomes you want without coercion or payment, is what I call soft
power.
سخنرانی لینک زیر دقیقه 4:40 https://goo.gl/66XBeM
[12] http://goo.gl/Br26Oz P:96
[13] Civil society
[14] Established by Congress in 1975, the Commission plays a prominent role in supporting the robust partnership that has developed between the United States and Japan since 1945.
[15] Christopher Stevens
[16] MacArthur Foundation
[17] http://goo.gl/Br26Oz P:97
[18] https://en.wikipedia.org/wiki/J._Christopher_Stevens
[19] Colonialism
[20] البته با مقاومت ملتها در مقابل قدرت نرم، شکل جدیدی از به کارگیری قدرت ظهور کرده که آن را قدرت هوشمند یا smart power مینامند. در این نوع نفوذ کشورهای استکباری از هر دو نوع قدرت نرم و سخت استفاده کرده برای اینکه سیاستهای خود را پیش ببرند.